گر جمله شهر صورت و روي نکو بود
کو صورتي که اين همه معني درو بود
خرم دل بهشتي و خوش عالمي بهشت
گر در بهشت حور باين رنگ و بو بود
در سجده گاه بندگي تو چو آسمان
پيش تو بر زمين نهد آن را که رو بود
آن کو بر آستانه کويت مقيم نيست
چون کلب دربدر چو گدا کو بکو بود
خو کرده با وصال ترا اي فرشته خو
از خود بهجر دور کني اين چه خو بود
آن زلف بسته گر بگشايي و هر دمي
بر دوش افگني سرش از پا فرو بود
بوي شراب عشق تو آيد ز جان من
گر جسم خاک باشد و خاکش سبو بود
گفتم بسي و ميل نکردي بسوي سيف
گل را چه ميل بلبل بسيار گو بود
با عاشقان خويش جفاها کند بسي
«ناچار هرکه صاحب روي نکو بود»