شماره ١٢٧: اي ز شيريني شده دام مگس

اي ز شيريني شده دام مگس
شکري فرما بانعام مگس
همچو من خلقي گرفتار تواند
زآنکه شيريني بود دام مگس
عاشقان را بي لبت آرام نيست
بي شکر چون باشد آرام مگس
هر زمانم از تو چيزي آرزوست
اي شکر چوني زابرام مگس
از تو اکرامي همي دارم طمع
خود شکر کي کرد اکرام مگس
هست بر لعل لبت اقدام من
همچو بر شيريني اقدام مگس
وقت ما خوش بود چون صبح خروس
بي تو ناخوش گشت چون شام مگس
در زمان ما نباشي بي رقيب
باد زن داري بهنگام مگس
هست اندر کاسه و خوان کسان
همچو گربه پخته و خام مگس
اي رقيب آستين افشان برو
تا شکر شيرين کند کام مگس
او بشکر خوردن اندر بسته دل
تو گشاده لب بدشنام مگس
از تو همرنگي نشايد چشم داشت
همچو يکرنگي زاندام مگس
کاشکي غايب شدي شکرفروش
تا شکر بگزاردي وام مگس