اگر بخت و اقبال ياري کند
مرا يار من غمگساري کند
درين کار اگر يار بايد مرا
جز او کس نخواهم که ياري کند
چو بر آسمان اسب يابد مسيح
چرا بر زمين خر سواري کند
تو آني که بي شمع رويت مرا
چراغ فلک خانه تاري کند
گر از رنگ و بوي تو يابد مدد
دي اندر زمستان بهاري کند
ز دست تو اي جان چو آب حيات
شراب اجل خوشگواري کند
ولي بي گل روي تو سيف را
مژه در ره چشم خاري کند