اي نرگس تو مست و لب تو شراب رنگ
گل در چمن ز روي تو کرد اکتساب رنگ
من تشنه وصال توام لطف کن مرا
سيراب بوسه کن بلبان شراب رنگ
تو رنگ روي خود بنقاب از رهي مپوش
کز روي تو اثر کند اندر نقاب رنگ
گر پرتوي ز روي تو بر آسمان فتد
گيرد ز عکس او چو شفق آفتاب رنگ
چون گل ببوي من همه آفاق خوش شود
گر من چو ميوه گيرم از آن ماهتاب رنگ
ما را بتست نسبت و همچون تو نيستيم
گل رنگ دارد و نبود در گلاب رنگ
اجزاي خاک و آب چو وارست بعد از آن
ديگر بذات او نگرفت انتساب رنگ
ما را دلي پر آتش سوداست تا ترا
پيراهن از هواست بر اندام آب رنگ
مطلوب عاشقان ز سخن ذوق نام تست
مقصود تشنگان نبود از جلاب رنگ