شماره ٥٢: هرکرا داد سعادت بلقاي تو نويد

هرکرا داد سعادت بلقاي تو نويد
تا ابد بر سر کويت بنشيند باميد
بي خبر از رخ نيکوي تو بر پشت زمين
آنچنان زست که بر روي سيه چشم سپيد
گل مهرت عجب از دوحه استعدادش
همچو ميوه ز سپيدار و شکوفه از بيد
اي گدايان ترا ننگ ز مال قارون
وي غلامان ترا عار ز ملک جمشيد
روشنايي جمال اي رخ تو رشک قمر
هست تابنده ز روي تو چو نور از خورشيد
در بر مطرب ما مي شنود گوش رباب
ناله عشق تو زابريشم چنگ ناهيد
بنده را صفحه روييست بزردي چو قلم
اي ترا نقطه خالي بسياهي چو مديد
اين صحيح است که در هر دهني از عشقت
ما حديثيم وليکن بتو داريم اسنيد
سيف فرغاني وصلت بدعا مي خواهد
نبود دعوت مضطر ز اجابت نوميد