گفتم: خيال وصلت گفتا: بخواب ببيني
            گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بيني
         
        
            گفتم: خواب ديدن زلفت چگونه باشد؟
            گفتا: که خويشتن را در پيچ و تاب بيني
         
        
            گفتم: رخ تو بينم گفتا: زهي تصور
            گفتم: به خواب جانا گفتا:به خواب بيني!
         
        
            گفتم: که روي خوبت بنماي تا ببينم
            گفتا: که در دل شب چون آفتاب بيني؟
         
        
            گفتم: خراب گشتم در دور چشم مستت
            گفتا: که هر چه بيني مست و خراب بيني
         
        
            گفتم: لب تو ديدن صد جان بهاست او را
            گفتا: مبصري تو، در لعل ناب بيني
         
        
            گفتم: که روز سلمان شب شد ز تار مويت
            گفتا: نگر به رويم تا آفتاب بيني