باد گلبوي سحر خوش مي وزد خيز اي نديم
بس که خواهد رفت بر بالاي خاک ما نسيم
اي که در دنيا نرفتي بر صراط مستقيم
در قيامت بر صراطت جاي تشويشست و بيم
قلب زر اندوده نستانند در بازار حشر
خالصي بايد که بيرون آيد از آتش سليم
عيبت از بيگانه پوشيدست و مي بيند بصير
فعلت از همسايه پنهانست و مي داند عليم
نفس پروردن خلاف راي دانشمند بود
طفل خرما دوست دارد، صبر فرمايد حکيم
راه نوميدي گرفتم رحمتم دل مي دهد
کاي گنه کاران هنوز اميد عفوست از کريم
گر بسوزاني خداوندا جزاي فعل ماست
ور ببخشي رحمتت عامست و احسانت قديم
گرچه شيطان رجيم از راه انصافم ببرد
همچنان اميد مي دارم به رحمن رحيم
آن که جان بخشيد و روزي داد و چندين لطف کرد
هم ببخشايد چو مشتي استخوان باشم رميم
سعديا بسيار گفتن عمر ضايع کردن است
وقت عذر آوردنست استغفرالله العظيم