بسيار سالها به سر خاک ما رود
کاين آب چشمه آيد و باد صبا رود
اين پنجروزه مهلت ايام، آدمي
بر خاک ديگران به تکبر چرا رود؟
اي دوست بر جنازه دشمن چو بگذري
شادي مکن که با تو همين ماجرا رود
دامن کشان که مي رود امروز بر زمين
فردا غبار کالبدش در هوا رود
خاکت در استخوان رود اي نفس شوخ چشم
مانند سرمه دان که درو توتيا رود
دنيا حريف سفله و معشوق بيوفاست
چون مي رود هر آينه بگذار تا رود
اينست حال تن که تو بيني به زير خاک
تا جان نازنين که برآيد کجا رود
بر سايبان حسن عمل اعتماد نيست
سعدي مگر به سايه لطف خدا رود
يارب مگير بنده مسکين و دست گير
کز تو کرم برآيد و بر ما خطا رود