نادر از عالم توحيد کسي برخيزد
کز سر هر دو جهان در نفسي برخيزد
آستين کشته غيرت شود اندر ره عشق
کز پي هر شکري چون مگسي برخيزد
به حوادث متفرق نشوند اهل بهشت
طفل باشد که به بانگ جرسي برخيزد
سنگ وش در ره سيلاب کجا دارد پاي
هر که زين راه به بادي چو خسي برخيزد
گرچه دوري به روش کوش که در راه خداي
سابقي گردد اگر بازپسي برخيزد
سعديا دامن اقبال گرفتن کاريست
که نه از پنجه هر بوالهوسي برخيزد