امشب اي يار قصد خواب مکن
            مرو و کار ما خراب مکن
         
        
            شب درازست و عمر ما کوتاه
            قصه کوته کن و شتاب مکن
         
        
            چشم مست تو گر چه درخوابست
            تو قدح نوش وعزم خواب مکن
         
        
            شب قدرست قدر شب درياب
            وز مي و مجلس اجتناب مکن
         
        
            سخن جام گوي و باده ناب
            صفت ابر و آفتاب مکن
         
        
            و گرت شيخ و شاب طعنه زنند
            التفاتي بشيخ و شاب مکن
         
        
            روز را چون ز شب نقاب کنند
            ترک خورشيد مه نقاب مکن
         
        
            آبروي قدح بباد مده
            پشت بر آتش مذاب مکن
         
        
            لعل ميگون آبدار بنوش
            جام مي را ز خجلت آب مکن
         
        
            چون مرا از شراب نيست گزير
            منعم از ساغر شراب مکن
         
        
            از براي معاشران خواجو
            جز دل خونچکان کباب مکن