اي بت ياقوت لب وي مه نامهربان
شمع شبستان دل گلبن بستان جان
گاه صبوحست و جام وقت شباهنگ و بام
صبح دوم در طلوع مرغ سحر در فغان
مردم چشم شبي تا بسحر پاس داشت
گر چه بر ايوان ماست هندوي شب پاسبان
اي مه آتش عذار آب چو آتش بيار
آتش رخ بر فروز و آتش ما را نشان
گر بگشائي نقاب شمع فلک گو متاب
ور بنوازي نوا مرغ سحر گو مخوان
خواجو اگر عاشقي حاجت گفتار نيست
گونه زردت بسست شرح غمت را بيان
گر بزبان آوري سوسن آزاده ئي
برخي آزاده ئي کو نبود ده زبان