دلداده ايم وز پي دلدار مي رويم
با خون ديده و دل افکار مي رويم
ياران به همتي مدد حال ما شويد
کز اين ديار بيدل و بي يار مي رويم
ما را بحال خود بگذاريد و بگذريد
کز جور يار و غصه اغيار مي رويم
گو پير خانقاه بدان حال ما که ما
از خانقه به خانه خمار مي رويم
منصور وار اگر زان الحق زديم دم
ايندم نگر که چون بسردار مي رويم
تا چشم مي پرست تو بيمار خفته است
هر لحظه ئي به پرسش بيمار مي رويم
آزار مي نمائي و بيزار مي شوي
درياب کز بر تو به آزار مي رويم
ني زر بدست مانده و ني زور در بدن
زاري کنان ز خاک درت زار مي رويم
با چشم در نثار باردوي ايلخان
مشنو که بهر اجري و ادرار مي رويم
گفتي که هست چاره بيچارگان سفر
چون چاره رفتنست بناچار مي رويم
خواجو چو يار وعده ديدار داده است
ما بر اميد وعده ديدار مي رويم