کي آمدي ز تتار اي صباي مشک نسيم
            بيا بيا که خوشت باد اي نسيم شميم
         
        
            دگر مگوي حديث از نعيم و ناز بهشت
            بهشت منزل يارست و وصل يار نعيم
         
        
            چو روز حشر مرا از لحد برانگيزند
            هنوز شعله زند آتشم ز عظم رميم
         
        
            گمان مبر که تمناي بنده سيم و زرست
            نسيم تست مراد من شکسته نه سيم
         
        
            فتاده است دلم در ميان خون چون واو
            کشيده زلف ترا در کنار جان چون جيم
         
        
            از آن مرا ز دهان تو هيچ قسمت نيست
            که نيست نقطه موهوم قابل تقسيم
         
        
            بود بمعتقد عاقلان جهان محدث
            برون ز عالم عشقت که عالميست قديم
         
        
            بهر ديار که زينجا سفر کنم گويم
            خوشا نشيمن طاوس و کوه ابراهيم
         
        
            کنون چه فايده خواجو ز درس معقولات
            که در ازل سبق عشق کرده ئي تعليم