حن في روض الهوي قلبي کماناح الحمام
قم بتغريد الحمايم و اسقني کاس المدام
خون دل تا چند نوشم باده نوشين بيار
تا بشويم جامه جانرا بآب چشم جام
باح دمعي في الفيافي و استشبت لوعتي
خيز و آبي بردل پرآتشم ريز اي غلام
از فروغ شمع رخسارم منور کن روان
وز نسيم گلشن وصلم معطر کن مشام
في ضلوعي توقد النيران من شجر النوي
في عيوني توجد الطوفان من ماء الغرام
چون برون از باده ياقوت فامم قوت نيست
قوت جانم ده ز جام باده ياقوت فام
صبحدم دلرا براح روح پرور زنده دار
کان زمان از عالم جان مي رسد دلرا پيام
هان في فرط الاسي مذنبت في قلبي الاسي
غاب في طول العنا اذغيب عن عيني المنام
چون شما را هست دلبر در برو دل برقرار
لا تلوموا في التصابي قلب صلب مستهام
گفتم از لعل لب جانان برآرم کام جان
ضاع في روم المني عمري و ما مکث المرام
هر که گردد همچو خواجو کشته شمشير عشق
روضه فردوس رضوانش فرستد والسلام