هرگه که ز خرگه بچمن بار دهد گل
نرگس نکند خواب خوش از غلغل بلبل
اي خادم ياقوت لب لعل تو لؤلؤ
وي هندوي ريحان خط سبز تو سنبل
تا کي کند آن غمزه عاشق کش معلول
در کار دل ريش من خسته تعلل
گر نرگس مستت نکند ترک تعدي
چندين چه کند زلف دراز تو تطاول
شرح شکن زلف تو بابيست مطول
کوتاه کنم تا نکشد سر به تسلسل
آن صورت آراسته را بيش مياراي
کانجا که جمالست چه حاجت بتجمل
محمل مبر از منزل احباب که ما را
يکدم نبود بار فراق تو تحمل
المغرم يستغرق في البحر غريقا
واللائم کالنائم في الساحل يغفل
هر لحظه که خاموش شود ماه مغني
از مرغ صراحي شنوم نعره که قل قل
اي آنکه جمال از رخ زيباي تو جزويست
غمهاي جهان جزو غم عشق تو شد کل
بر باد هوا باده مپيماي که خواجو
از مل نشود بي خبر الا بتامل