اي کرده تيره شب را بر آفتاب منزل
دلرا ز چين زلفت برمشک ناب منزل
تا در درون چشمم خرگاه زد خيالت
مه را بسان ماهي بينم در آب منزل
بايد که رحمت آرد آنکو شراب دارد
برتشنه ئيکه باشد او را سراب منزل
ره چون برم به کويت زانرو که نادر افتد
در آشيان عنقا کرده ذباب منزل
يک ذره مهر رويت خالي نگردد از دل
زيرا که گنج باشد کنج خراب منزل
بنگر در اشک مستان عکس جمال ساقي
همچون قمر که سازد جام شراب منزل
خواجو که غرقه آمد در ورطه جدائي
بر ساحل وصالت بيند بخواب منزل