اي دل مکن انکار و از اين کار مينديش
ور زانکه در اين کاري از انکار مينديش
در کام نهنگان شو و کامي بکف آور
چون يار بدست آيد از اغيار مينديش
با شوق حرم سرمکش از تيغ حرامي
وز باديه و وادي خونخوار مينديش
مارست غم عشقش و او گنج لطافت
گنجت چو بدست اوفتد از مار مينديش
گر زانکه توئي نقطه پرگار محبت
از نقطه برون آي و ز پرگار مينديش
چون دست دهد پرتو انوار تجلي
از نور مبرا شود و از نار مينديش
در عشق چو قربان شوي از کيش برون آي
ور لاف انا الحق زني از دار مينديش
گر جان طلبد يار دل يار بدست آر
چون سر بشد از دست ز دستار مينديش
خواجو اگرت سر برود در سر اين کار
انکار مکن وز غم اين کار مينديش