اي دو چشم خوش پر خواب تو درخوابي خوش
وي دو زلف کژ پر تاب تو درتابي خوش
خفته چون چشم تو در هرطرفي بيماري
وانگه از قند تو درحسرت جلابي خوش
همچو زلف سيه و روي جهان افروزت
نتوان ديد شبي تيره و مهتابي خوش
نرگست فتنه هر گوشه نشينست مقيم
خوابگه ساخته بر گوشه محرابي خوش
تا برفت از نظرم چشم خوش پرخوابت
در شب هجر نکردم نفسي خوابي خوش
بجز از مردم چشمم که بخونم تشنه ست
بيتو برلب نچکاندست کسم آبي خوش
گوش کن شرح شرف نامه مهر از خواجو
زانکه باشد صفت مهر رخت بابي خوش