سرو را پاي به گل مي رود از رفتارش
واب شيرين ز عقيق لب شکر بارش
راهب دير که خورشيد پرستش خوانند
نيست جز حلقه گيسوي بتم ز نارش
هر کرا عقل درين راه مربي باشد
لاجرم در حرم عشق نباشد بارش
قرص خورشيد ز روي تو به جائي ماند
ورنه هر روز کج! گرم شود بازارش
سر زلف تو ندانم چه سيه کاري کرد
که بدينگونه تو در پاي فکندي کارش
دلم از زلف تو چون يک سر مو خالي نيست
همچو آن سنبل شوريده فرو مگذارش
يادگار من دلخسته مسکين با تو
آن دل شيفته حالست نکو ميدارش
باغبانرا چه تفاوت کند ار بلبل مست
بسرايد سحري برطرف گلزارش
گوش کن نغمه خواجو که شکر مي شکند
طوطي منطق شيرين شکر گفتارش