زهي طناب سراپرده تو گيسوي حور
بزن سرير توجه ببارگاه سرور
کجا منزل کروبيان بري هودج
از اين طوافگه اهرمن نکرده عبور
علم چگونه زني بر فضاي عالم قدس
اگر برون نبري رخت از اينسراي غرور
چو اين سراچه خاکي مقام عاريتيست
بعاريت نتوان گشت از اين صفت مغرور
اگر بگلشن انظر اليک ره نبري
کجا بگوش تو آيد صفير طاير طور
ببين که تخت سليمان چگونه شد بر باد
اگر چه بود بفرمان او وحوش و طيور
ز مهره بازي اختر کجا شود ايمن
کسي که روي نهد پيش راي او جيپور
کمان حرص مکن زه که شهسوار اجل
به نوک تير برد چين از ابروي فغفور
غلام همت صاحبدلان جانبازم
که در عطيه شکورند و در بليه صبور
ز جام کبر و ريا مست کي شود خواجو
کسي که در کنف کبريا بود مستور