بجز نسيم که يابد نصيبي از گلزار
که يک گلست در اين باغ و عندليب هزار
چو از گل آرزوي مرغ خوش نظر بادست
تو هم ببوي قناعت کن از نسيم بهار
و گر چه غنچه جهان را بروي گل بيني
بدوز چشم جهان بين بخار و ديده مخار
ز تيغ و دار چه ترساني اي پسر ما را
که تاج ما سر تيغست و تخت ما سر دار
بعشوه ام چه فريبي چرا که بلبل مست
کجا بباد هوا باز گردد از گلزار
کدام دوست که دوري گزيند از بردوست
کدام يار که گيرد قرار بيرخ يار
ترا شبي نگزيرد ز چنگ و نغمه زير
مرا دمي نشکيبد ز آه و ناله زار
حديث غصه فرهاد و قصه شيرين
بخون لعل ببايد نوشت بر کهسار
روا بود که بود باغ را درين موسم
کنار و پر گل و خواجو ز گل گرفته کنار