در پاي تو هرکس که سر انداز نيايد
چون هندوي زلف تو سرافراز نيايد
گر سر نکشد ز آتش دل شمع جگر سوز
ماننده زر در دهن گاز نيايد
گفتم بگريزم ز کمند تو وليکن
مرغي که سوي دام رود باز نيايد
جان کي برم از آهوي صياد تو هيهات
گنجشک مگر در نظر باز نيايد
مرغ دل غمگين بهواي سر کويت
جز در قفس سينه بپرواز نيايد
صاحب نظر از ضربت شمشير ننالد
کانکس که بميرد ز وي آواز نيايد
افغان مکن از ضرب که هر ساز که باشد
بي ضرب يقينست که برساز نيايد
گرمهر نباشد نرود روز بپايان
ليکن همه کس محرم اين راز نيايد
آه از دل خواجو که کسي در غم هجرش
جز آه دل سوخته دمساز نيايد