بلبل دلشده از گل به چه رو باز آيد
که دلش هر نفس از شوق بپرواز آيد
آنکه بگذشت و مرا در غم هجران بگذاشت
باز نايد وگر آيد ز سر ناز آيد
همدمي کو که برو عرضه کنم قصه شوق
هم دل خسته مگر محرم اين راز آيد
از سر کوي تو هر مرغ که پرواز کند
جان من نعره زنان پيش رهش باز آيد
هر نسيمي که از آن خطه نيايد با دست
خنک آن باد که از جانب شيراز آيد
ما دگر در دهن خلق فتاديم وليک
چاره نبود زر اگر در دهن گاز آيد
لاله رخساره بخون شويد و سيراب شود
سرو کوتاه کند دست و سرافراز آيد
بلبلي را که بود برگ گلش در دم صبح
بجز از ناله شبگير که دمساز آيد
گر سگ کوي تو بر خاک من آواز دهد
جان من با سگ کوي تو بآواز آيد
ور چو چنگم بزني عين نوازش باشد
ساز بي ضرب محالست که بر ساز آيد
بلبل دلشده گلبانگ زند خواجو را
که درين فصل کسي از گل و مي باز آيد ؟