پاي کوبان در سراندازي چو سربازي کنند
پاي در نه تا سرافرازان سرافرازي کنند
ناوک اندازان چشم ترکتازت از چه روي
برکمان سازان ابرويت کمين بازي کنند
در هواي گلشن روي تو هر شب تا بروز
عاشقان با بلبل خوش خوان هم آوازي کنند
موکب سلطان عشقت چون علم بر دل زند
در نفس جانها هواي خانه پردازي کنند
چون طناب عنبري بر مشتري چنبر کني
اي بسا دلها که آهنگ رسن بازي کنند
طره هاي سرکشت کي ترک طراري دهند
غمزه هاي دلکشت کي ترک غمازي کنند
بر سر ميدان عشقت چون شود خواجو شهيد
نامش آندم عاقلان ديوانه غازي کنند