گمان مبر که دلم ميل دوستان نکند
چرا که مرغ چمن ترک بوستان نکند
کسي که نقد خرد داد و ملک عشق خريد
اگر ز سود و زيان بگذرد زيان نکند
بجان دوست که گنج روان دلي يابد
که او مضايقه با دوستان بجان نکند
شب رحيل خوشا در عماري آسودن
بشرط آنکه جرس ناله و فغان نکند
چه باشد ار نفسي ساربان در اين منزل
قرار گيرد و تعجيل کاروان نکند
شهي که باده روشن کشد بتيره شبان
معينست که انديشه از شبان نکند
چو خامه هر که حديث دل آورد بزبان
طمع مدار که سر بر سر زبان نکند
زبان شمع جگرسوز از آن برند بگاز
که از فسرده دلان راز دل نهان نکند
جهان بحال کسي ملتفت شود خواجو
که التفات به نيک و بد جهان نکند