مرغان اين چمن همه بي بال و بي پرند
مردان اين قدم همه بي پا و بي سرند
از جسم و جان بري و ز کونين فارغند
با خاک ره برابر و از عرش برترند
روح مجسمند نه جسم مروحند
نور مصورند نه شمع منورند
بر عرصه حدوث قدم در قدم زنند
در مجلس وجود شراب از عدم خورند
شرب از حياض قدسي کروبيان کنند
نزل از رياض علوي روحانيان برند
کي آشيان نهند درين خاکدان از آنک
شهباز عرشيند که در لامکان پرند
عبهر مثال معتل و اجوف نهندشان
اما بدان صحيح که سالم چو عرعرند
سلطان تختگاه و اقاليم وحدتند
ليکن بري ز ملکت و فارغ ز لشکرند
خواجو گداي درگه ارباب فقر باش
کانها که مفلسند بمعني توانگرند