دوش چون در شکن طره شب چين دادند
مژده آمدن آن صنم چين دادند
بيدلانرا سخني از رخ دلبر گفتند
بلبلانرا خبري از گل نسرين دادند
باسيران بلا ملک امان فرمودند
بفقيران گدا گنج سلاطين دادند
عطر مجنون همه از سنبل ليلي سودند
کام خسرو همه از شکر شيرين دادند
سوز پروانه دگر در دل شمع افکندند
مهر اورنگ بگلچهر خور آئين دادند
خضر را آگهي از آب حيان آوردند
نامه ويس گلندام برامين دادند
روي اقبال بسوي من مسکين کردند
شادي گمشده را با من غمگين دادند
بسها پرتوي از نور قمر بخشيدند
بگيا نکهت انفاس رياحين دادند
جان بشکرانه ده ايدل که کنون خواجو را
کام دل زان لب جان پرور شيرين دادند