دل مجروح مرا آگهي از جان دادند
جان غمگين مرا مژده جانان دادند
پيش خسرو سخن شکر شيرين گفتند
بزليخا خبر از يوسف کنعان دادند
آدم غمزده را بوي بهشت آوردند
مرغ را باز بشارت ز گلستان دادند
خبر چشمه حيوان بسکندر بردند
مژده خاتم دولت بسليمان دادند
هودج ويس بمنزلگه رامين بردند
پايه سلطنت شاه بدربان دادند
دعد را پرده ز رخسار رباب افکندند
ذره را رفعت خورشيد درخشان دادند
عام را خلعت خاص از بر شاه آوردند
خضر را شربتي از چشمه حيوان دادند
تشنه باديه را باز رساندند بآب
کشته معرکه را بار دگر جان دادند
باغ را رونقي از سرو روان افزودند
کاخ را زينتي از شمع شبستان دادند
مژده آمدن خواجه به خواجو بردند
بنده را آگهي از حضرت سلطان دادند