خورشيد را به سايه شب در نشانده اند
شب را بپاسباني اختر نشانده اند
چيپور را ممالک فغفور داده اند
مهراج را بمسند خان برنشانده اند
تا خود چه ديده اند که چيپال هند را
ترکان بپادشاهي خاور نشانده اند
همچون مگس بتنگ شکر برنشسته است
خالي که برعقيق چو شکر نشانده اند
گوئي که دانه ئي بقمر برفشانده اند
يا مهره اي ز غاليه در خور نشانده اند
يا خازنان روضه رضوان بلال را
در باغ خلد برلب کوثر نشانده اند
گفتم که خال همچو سيه دانه ترا
برقرص آفتاب چه در خور نشانده اند
گفتا بروم خسرو اقليم زنگ را
گوئي که بر نيابت قيصر نشانده اند
برخيز و باده نوش که مستان صبح خيز
آتش بآب ديده ساغر نشانده اند
خون جگر که بر رخ خواجو چکيده است
ياقوت پاره ئيست که در زر نشانده اند