رنج ما برديم و گنج ارباب دولت برده اند
خار ما خورديم و ايشان گل بدست آورده اند
گر حرامي در رسد با ما چه خواهد کرد از آنکه
رخت ما پيش از نزول ما بمنزل برده اند
مي پرستان محبت را ز غم انديشه نيست
از براي آنکه آب زندگاني خورده اند
هر که در عشق پريرويان نيامد در شمار
عارفانش از حساب عاقلان نشمرده اند
با وجود آنکه بد گفتند و نيک انگاشتيم
ما نيازرديم و بدگويان ز ما آزرده اند
گلعذاران بين که کل پرده بر ما مي درند
ما برون افتاده ويشان همچنان در پرده اند
باد پيمايان که آگه نيستند از سوز عشق
زان نمي سوزند از آه گرم ما کافسرده اند
زنده دل قومي که پيش تيغ عشقت شمع وار
ز آتش دل سر فدا کردند و پاي افشرده اند
چون ببدنامي برآمد نام خواجو در جهان
نيک نام آنها که ترک نيک نامي کرده اند