نقاش که او صورت ارژنگ نگارد
کي چهره گلچهر چو او رنگ نگارد
فرهاد چو از صورت شيرين نشکيبد
صد نقش برانگيزد و بر سنگ نگارد
صورتگر چين نقش نبندم که نگاري
چون آن صنم سنگدل شنگ نگارد
حنا مگر امروز درين مرحله تنگست
کو پنجه بخون من دلتنگ نگارد
نقاش بصورتگري ار موي شکافد
صورت نتوان بست کزين رنگ نگارد
چنگي همه از پرده عشاق سرايد
گر نقش نگارين تو بر چنگ نگارد
ور چنگ و سرانگشت تو ناهيد ببيند
نقش سر انگشت تو بر چنگ نگارد
در جنب جمال تو بود صورت ديوار
هر نقش که صورتگر ارژنگ نگارد
خواجو چه عجب باشد اگر شير دلاور
سرپنجه بخون جگر رنگ نگارد