شماره ٢٤٢: دلبرم را پر طوطي بر شکر خواهد فتاد

دلبرم را پر طوطي بر شکر خواهد فتاد
مرغ جانم آتشش در بال و پر خواهد فتاد
هر نفس کو جلوه کبک دري خواهد نمود
ناله کبک دري در کوه و در خواهد فتاد
چون بديدم لعل او گفتم دل شوريده ام
همچو طوطي زين شکر در شور وشر خواهد فتاد
از سرشک و چهره دارم وجه سيم و زر ولي
کي چو نرگس چشم او بر سيم و زر خواهد فتاد
بسکه چون فرهادم آب ديدگان از سر گذشت
کوه را سيل عقيقين برکمر خواهد فتاد
دشمن ار با ما بمستوري در افتد باک نيست
زانک با مستان در افتد هر که برخواهد فتاد
تشنه ام ساقي بده آبي روان کز سوز عشق
همچو شمعم آتش دل در جگر خواهد فتاد
دل بآنکس ده که او را جان بلب خواهد رسيد
دست آنکس گير کو از پاي در خواهد فتاد
بگذر اي زاهد که جز راه ملامت نسپرد
هر که روزي در خراباتش گذر خواهد فتاد
باده نوش اکنون که چين در زلف گلرويان باغ
از گذار باد گلبوي سحر خواهد فتاد
کار خواجو با تو افتاد از جهان وين دولتيست
هيچ کاري در جهان زين خوبتر خواهد فتاد ؟