لعل شيرين تو وصفش بر شکر بايد نوشت
مهر رخسار تو شرحش بر قمر بايد نوشت
ماجراي اشکم از روي تناسب يک بيک
مردم دريا نشين را بر گهر بايد نوشت
هر چه در باب در ميخانه چشمم نظم داد
گو مغان بر دير بنويسند اگر بايد نوشت
ايکه وصف روي زردم در قلم مي آوري
سيم اگر بي وجه مي باشد بزر بايد نوشت
خونبهاي جان شيرين من شوريده حال
برلب ياقوت آن شيرين پسر بايد نوشت
از ميانش چون سر موئي نديدم در وجود
هيچ اگر خواهي نوشتن مختصر بايد نوشت
هر که گردد کشته تيغ فراق اين داستان
برسر خاکش بخوناب جگر بايد نوشت
و آنچه فرهاد از فراق طلعت شيرين کشيد
تا بروز حشر بر کوه و کمر بايد نوشت
شرح خمريات خواجو جز در دردي فروش
تا نپنداري که برجاي دگر بايد نوشت