اي پيک صبا حال پري چهره ما چيست
وي مرغ سليمان خبر آخر ز سبا چيست
در سلسله زلف سراسيمه ليلي
حال دل مجنون پراکنده ما چيست
برخاک رهش سر بنهاديم وليکن
سلطان خبرش نيست که احوال گدا چيست
با آنکه طبيب دل ريشست بگوئيد
کز درد بمرديم بفرما که دوا چيست
گر زانکه نرنجيده ئي از ما بخطائي
چين در خم ابروي تو اي ترک ختا چيست
چون دل ز پيت رفت و خطا کرد سزا يافت
دزديده اگر ديده ترا ديد سزا چيست
گر تيغ زني ور بنوازي بمرادت
داديم رضا تا پس ازين حکم قضا چيست
دي نرگست از عربده مي گفت که خواجو
کام دل يکتاي تو ز آن زلف دوتا چيست
در حضرت سلطان چمن چون همه بادست
چندين همه آمد شدن پيک صبا چيست