لب شيرين تو هر دم شکر انگيزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاويزترست
برسرآمد ز جهان جزع تو در خونخواري
گر چه چشم من دل سوخته خونريزترست
ايکه از تنگ شکر شور برآورد لبت
هر زمان پسته تنگت شکر آويزترست
همچو سرچشمه نوش تو ز بهر سخنم
چشمم از درج عقيقت گهر انگيزترست
نشنود پند تو اي زاهد تردامن خشک
هرکش از درد مغان دامن پرهيزترست
آتشست اين دل شوريده من پنداري
زانکه هر چند که او سوخته تر تيزترست
تا هواي گل رخسار تو دارد خواجو
هر شب از بلبل دلسوخته شب خيزترست