گر حرص زيردست و طمع زير پاي تست
سلطان وقت خويشي و سلطان گداي تست
اي صاحب اجل که روي در قفاي دل
رخش امل مران که اجل در قفاي تست
گر نفس راه مي زندت کاين طريق نيست
از ره مرو که پير خرد رهنماي تست
زين تابخانه رخت برون بر که کاينات
يک غرفه بر در حرم کبرياي تست
جاي وقوف نيست درين دامگاه ديو
بگذر که اين مزابل سفلي نه جاي تست
از ره مرو بنغمه سرائيدن غراب
چون مرغ روح بلبل بستانسراي تست
بر فرش خاک تکيه زدن شرط عقل نيست
چون تختگاه عالم جان متکاي تست
اي يار آشنا که دم از خويش مي زني
بيگانه شو ز خويش چو يار آشناي تست
خواجو اگر بقا طلبي از فنا مترس
چون بنگري فناي تو عين بقاي تست