خطي کز تيره شب برخور نوشتست
چه خطست آن که بس در خور نوشتست
اگر چه در خورست آن خط وليکن
خطا کردست کان برخور نوشست
خطا گفتم مگر سلطان حسنش
براتي بر شه خاور نوشتست
و گر ني اجري خيل حبش را
خراج روم بر قيصر نوشتست
و يا توقيع ملک دلبري را
مثالي بر مه از عنبر نوشتست
بشيريني بتم بستست گوئي
بدان افسون که برشکر نوشتست
همه راز نهانم مردم چشم
بياقوت روان بر زر نوشتست
تو گوئي منشي ديوان تقدير
مرا اين در ازل بر سر نوشتست
بچشم عيب در خواج مي بينيد
چو مي دانيد کاينش سرنوشتست