جمشيد بنده در دولتسراي ماست
خورشيد شمسه حرم کبرياي ماست
جعد عروس ماهرخ حجله ظفر
گيسوي پرچم علم سدره ساي ماست
آن اطلس سيه که شب تار نام اوست
تاري ز پرده در خلوتسراي ماست
کيوان که هست برهمن دير شش دري
با آن علو مرتبه مامور راي ماست
گر زير دست ما بود آفاق دور نيست
کافلاک را چو درنگري زير پاي ماست
بنماي ملکتي که نباشد خلل پذير
ور زانک هست مملکت ديرپاي ماست
تا چتر ما هماي هواي ممالکست
فر هماي سايه پر هماي ماست
ما تاج تارک خلفاي زمانه ايم
وآئينه جمال خلافت لقاي ماست
خورشيد آتشين رخ گيتي فروز چرخ
عکسي ز جام خاطر گيتي نماي ماست
خواجو سزد که بنده درگاه ما بود
چون شاه هفت کشور گردون گداي ماست