خرقه رهن خانه خمار دارد پير ما
اي همه رندان مريد پير ساغر گير ما
گر شديم از باده بدنام جهان تدبير چيست
همچنين رفتست در عهد ازل تقدير ما
سرو را باشد سماع از ناله دلسوز مرغ
مرغ را باشد صداع از ناله شبگير ما
داوري پيش که شايد برد اگر بي موجبي
خون درويشان بي طاقت بريزد مير ما
هم مگر لطف تو گردد عذر خواه بندگان
ورنه معلومست کز حد ميرود تقصير ما
صيد آن آهوي روبه باز صياد توئيم
ما شکار افتاده و شير فلک نخجير ما
تا دل ديوانه در زنجير زلفت بسته ايم
اي بسا عاقل که شد ديوانه زنجير ما
از خدنگ آه عالم سوز ما غافل مشو
کز کمان نرم زخمش سخت باشد تير ما
ره مده در خانقه خواجو کسي را کاين نفس
با جوانان عشرتي دارد بخلوت پير ما