تويي که بر سر خوبان کشوري چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چين زلف تو ماچين و هند داده خراج
بياض روي تو روشن چو عارض رخ روز
سواد زلف سياه تو هست ظلمت داج
دهان شهد تو داده رواج آب خضر
لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج
از اين مرض به حقيقت شفا نخواهم يافت
که از تو درد دل اي جان نمي رسد به علاج
چرا همي شکني جان من ز سنگ دلي
دل ضعيف که باشد به نازکي چو زجاج
لب تو خضر و دهان تو آب حيوان است
قد تو سرو و ميان موي و بر به هيئت عاج
فتاد در دل حافظ هواي چون تو شهي
کمينه ذره خاک در تو بودي کاج