شماره ٢٩٥: در کارگاه تحقيق غير از عدم نبوديم

در کارگاه تحقيق غير از عدم نبوديم
امروز از تو باغيم دل خاکهم نبوديم
از ما چه خواهد انصاف جز عرض بينشاني
آينه سکندر يا جام جم نبوديم
ني دير جاي ما شدني کعبه متکا شد
در هر کجا رسيديم ثابت قدم نبوديم
همت چه سرفرازد انديشه بر چه نازد
اينجا صمد نگشتيم آنجا صنم نبوديم
پرواز تا کجاها شهرت طرازد از ما
در آشيان عنقا طبل و علم نبوديم
شايسته هنر را کس از وطن نراند
در ملک نيستي هم پر محتشم نبوديم
درعرصه تخيل گرد حدوث تا کي
اي غافل اينقدرها ننگ قدم نبوديم
اکنون بقدر امواج بايد قلم بخون زد
تا چشمه در نظر بود عبرت رقم نبوديم
نام ظلوع خورشيد شهرت نماي صبحست
تا او نکرد شوخي ما متهم نبوديم
ناقدرداني از ما پوشيد چشم ياران
هر چند خاک بوديم زسرمه کم نبود
تا در خيال جا کرد تمييز آب و گوهر
(بيدل) من و تو گويا هرگز بهم نبوديم