در عالم حق شهرت باطل چه فروشم
جنسم همه ليلي است بمحفل چه فروشم
کفرست فضولي بادبگاه حقيقت
در خانه خورشيد دلايل چه فروشم
قانون ادب غلغل تقرير ندارد
دف نيستم افسون جلاجل چه فروشم
نقد همه پوچست چه دانا و چه نادان
در مدرسه وهم مسايل چه فروشم
بر نقد هنر کيسه حاجت نتوان دوخت
ملا نيم اجزاي رسايل چه فروشم
جمعيت دل شکوه کوشش نه پسندد
گردي زرهم نيست بمنزل چه فروشم
عمريست که بازار کرم گرد کساد است
اينجا بجز آب رخ سايل چه فروشم
آينه تحقيق زتمثال مبراست
حيران خيالم بمقابل چه فروشم
سودائي اوهام تعلق نتوان زيست
اي هرزه خيالان همه جا دل چه فروشم
بيمايگي رنگ اثر منفعلم کرد
خونم همه آبست بقاتل چه فروشم
دربحر بآبي گهرم را نخريدند
خشکم زتحير که بساحل چه فروشم
اظهار قماش همه کس نقص و کمالست
آينه ندارم من (بيدل) چه فروشم