در جيب غنچه بوي بهاريست رنگ هم
بي فيض نيست گوشه دلهاي تنگ هم
ساز طواف دل نه همين جوهر صفاست
دارد هواي خانه آينه زنگ هم
بيگانگي زطور غزالان چه ممکنست
ما را که چشمکي است زداغ پلنگ هم
اضداد ساز انجمن يک حقيقت اند
مينا زمعدنيست که آنجاست سنگ هم
در گلشني که عرض خرام تو داده اند
محمل بدوش بوي گلست آب و رنگ هم
خلقي بياد چشم تو زنار بسته است
کفري باين کمال ندارد فرنگ هم
تشويش بال و پرمکش اي طالب فنا
اين راه قطع ميشود از پاي لنگ هم
تا آبيار مزرع جمعيتت کنند
آتش فگن بخرمن ناموس و ننگ هم
فرد است ربط الفت ما باد برده است
مفت وفاق گير درين عرصه جنگ هم
صد رنگ جانکنيست درين کوچه نام را
آسان نمرسيد سر ياران بسنگ هم
گويند در بساط وفا عجز ميخرند
اي اهل ناز ياد من دل بچنگ هم
(بيدل) اگر بدست رسد گوهر وصال
بايد وطن گرفت بکام نهنگ هم