شماره ٢٧٣: خاموشم و بيتابي فرياد تو دارم

خاموشم و بيتابي فرياد تو دارم
چندانکه فراموش توام ياد تو دارم
اين ناله که قد ميکشد از سينه تنگم
تصوير نهال از غم آزار تو دارم
تمثال گر و رنگ بهارم چه فريبد
من آينه حسن خداداد تو دارم
هرچند بصد رنگ زنم دست تصنع
چون وانگرم خامه بهزاد تو دارم
تا زنده ام از جان کني ام نيست رهائي
شيريني و من خدمت فرهاد تو دارم
گو شيشه امکان شکند سنگ حوادث
من طاقي از ابروي پريزاد تو دارم
پرواز نفس ياد گرفتاري شوق است
اين يک دو پر از خانه صياد تو دارم
چشمت بنگاهي ز جهان منتخبم کرد
تمغاي قبول از اثر صاد تو دارم
مطرب چه تراود زني بي نفس من
هر ناله که من دارم از ارشاد تو دارم
(بيدل) تو بمن هيچ مدارا ننمودي
عمريست که پاس دل ناشاد تو دارم