شماره ٢٧١: خاک بودم آب گشتم گل شدم

خاک بودم آب گشتم گل شدم
عالمي گل کردم آخر دل شدم
غيرت حسن اقتضاي شرم داشت
ليلي بي پرده محمل شدم
تشنکام امن بودم زين محيط
خاک ماليدم بلب ساحل شدم
کس مباد آفت نصيب امتياز
سوختم تا شمع اين محفل شدم
جوهر تيغش پر طاوس داشت
رنگها گل کرد تا بسمل شدم
نغمه ها دارد مقامات ظهور
او غنا ورزيد و من سائل شدم
بس که کردم عقده اوهام جمع
خوشه اين کشت بيحاصل شدم
در من و او غير حق چيزي نبود
فرقي انديشيدم و باطل شدم
همچو اشکم لغزشي آمد به پيش
گام اول محرم منزل شدم
ناخن تدبير پيدا کرد وهم
(بيدل) اکنون عقده مشکل شدم