شماره ١٩٨: تا بدريوزه راحت طلبيدن رفتم

تا بدريوزه راحت طلبيدن رفتم
مژه گشتم سر موئي بخميدن رفتم
صبح از بي نفسي قابل اظهار نبود
زين گلستان بغبار ندميدن رفتم
تا بمقصد بلدم گشت زمينگيري عجز
همه جا پيشتر از سعي رسيدن رفتم
نبض جهدم شرر کاغذ آتش زده است
يکمژه راه بصد چشم پريدن رفتم
چون هلالم چقدر نشه تسليم رساست
سرکشي داغ شد از بس بخميدن رفتم
شور اين بزم جنون خيره دماغي ميخواست
دل نپرداخت با فسانه شنيدن رفتم
اين شبستان بچراغان هوس يمن نداشت
که بصد چشم همان داغ نديدن رفتم
ياس بر حيرت حال گهرم ميگريد
قطره ئي داشتم از ياد چکيدن رفتم
سير گلزار تمناي تو طاوسم کرد
غوطه در رنگ زدم تا به پريدن رفتم
(بيدل) آندم که به تسليم شکستم دامن
تا در امن بپاي نرسيدن رفتم