شماره ١٥٤: بر يار اگر پيام دل تنگ ميفرستم

بر يار اگر پيام دل تنگ ميفرستم
باميد بازگشتن همه رنگ ميفرستم
در صلح ميگشايد زهجوم ناتواني
مژه وار هر صفي را که بجنگ ميفرستم
نيم آنکه دستگاهم فگند بورطه خون
پر اگر بهم رسانم بخندنگ ميفرستم
بنظر جهان تمثال اگرم کند گراني
بخمي زدوش مژگان ته رنگ ميفرستم
اثر پيام عجزم زخرام اشک واکش
بطواف دامن امشب دو سه لنگ ميفرستم
زدرشتي مزاجت نيم اي رقيب غافل
اگر ارمغان فرستم بتو سنگ ميفرستم
بهزار شيشه زين بزم سر و برگ قلقلي نيست
زشکست دل سلامي بترنگ ميفرستم
زجهان رنگ تا کي کشم انتظار نازت
تو بيا وگرنه آتش بفرنگ ميفرستم
اگر انتظار باشد سبب حضور (بيدل)
همه گر زمان وصل است بدرنگ ميفرستم