شماره ١١١: ايطرب وجدي که باز آغوش گل واميکنم

ايطرب وجدي که باز آغوش گل واميکنم
بعد سالي چون بهار اين رنگ پيدا ميکنم
چار ديوار تو هم سد راه شوق چند
کعبه ئي دارم به پيش آهنگ صحرا ميکنم
ساقي بزم نشاط امروز شرم نرگسي است
از عرق چون ابر طرح جام و مينا ميکنم
حسن خلقي در نظر دارم که افسون هوس
گر همه آينه بينم در دلش جا ميکنم
چون شفق هر چند بر چرخم برد پرواز رنگ
همچنان سير حناي آن کف پا ميکنم
در طربگاه حضورم بار فرصت داده اند
روزکي چند انتخاب آرزوها ميکنم
يک نگه ديدار ميخواهم دو عالم حوصله
ميگدازم کاينقدر طاقت مهيا ميکنم
زين کلامم معني خاصيت سود اتفاق
غير پندارد بحرف و صوت سودا ميکنم
در دبستان محبت طور دانش ديگر است
سجده ميخوانم خط پيشاني انشا ميکنم
حيرتم (بيدل) سفارشنامه آينه است
ميروم جائي که خود را او تماشا ميکنم