شماره ١٠٧: اگر دريا نگيرد خورده بر بيش و کم شبنم

اگر دريا نگيرد خورده بر بيش و کم شبنم
زمغروري ندارند اين گل اندامان غم شبنم
صبا بوي سر زلف که مي آرد درين گلشن
که زخم گل ندارد التيام از مرهم شبنم
نزاکت آشناي دل ندارد چاره از حيرت
مگر آينه دريابد زبان همدم شبنم
بقا در عرض شوخيها همان رنگ فنا دارد
نباشد مختلف آب و هواي عالم شبنم
هواي وحشت آهنگ در جولانگه امکان
زمين تا چرخ لبريز است از زير و بم شبنم
بجز تيغت که بردارد سر افتاده ما را
همان خورشيد ميچيند بساط مبهم شبنم
بچشم محو گلزارت نگه شوخي نميداند
تحير ميکشد همواري از پيچ و خم شبنم
غبار عاشقان با عهد خوبان توامي دارد
زرنگ وي بوي گل درياب انداز دم شبنم
تو هم مژگان نبندي تا ابد گرديده نگشائي
که محو انتظار کيست چشم پر نم شبنم
درين گلشن که شخص از شرم پيدائي عرق دارد
سحر گل کرد اما گشت آخر محرم شبنم
طلسم حيرتست آينه دار شوکت هستي
مدان جز حلقه چشمي نگين تا خاتم شبنم
عرق ريز حنا صد رنگ طوفان در بغل دارد
مگير اي جوش گل از ناتوانيها کم شبنم
طربها خاک تست آنجا که دل بيمدعا گردد
درين گلشن چمن فرشست (بيدل) مقدم شبنم