از جراحت زار دل چيده است دامان ناله ام
ميرسد يعني زکوي گل فروشان ناله ام
ديده دردآلوده محرومي ديدار کيست
کز شکست اشک ميجوشد زمژگان ناله ام
همعنان درد دل عمريست از خود ميروم
نسبتي دارد بآن سرو خرامان ناله ام
ديد و واديدم برون پرده رنگست و بس
هر کجا باشم چه پيدا و چه پنهان ناله ام
با دو عالم اضطراب اظهار مطلب خامشي است
صد جرس دل دارم اما نيست امکان ناله ام
دوش کز بام ازل افتاد طشت کاف و نون
گر تأمل محرم معني است من آن ناله ام
خنده گل را نمک از شور بلبل بوده است
حسن او بي پرده شد تا گشت عريان ناله ام
درد عشقم قصه من بشنو و خاموش باش
تا نهانم داغ چون گشتم نمايان ناله ام
از شکست شيشه دل آنقدر غمگين نيم
درد آن دارم که خواهد شد پريشان ناله ام
چون سپندم نيست خاکستر دليل خامشي
سرمه گشتم تا به بيند چشم ياران ناله ام
راز دل چون موج پوشيدن ندارد ساز من
ميدرد در هر طپيدن صد گريبان ناله ام
(بيدل) از مشت غبار حسرت آلودم مپرس
يک بيابان خار خارم يک نيستان ناله ام